اتلیه و یک سالگی
به نام ایزد منان..... امروز میخام،اولین عکس اتلیه ات رو بذارم ،دخترم. بعد از کلی تلاش ،اپلود کردن عکس رو یاد گرفتم،خدا کنه که خوب بشه..... خاطره ی عکاسی: اون روزها،یک سالت شده بود و ما قرار بود بریم اتلیه و از شما، دختر نفسمون عکس بگیریم ،ولی..... چشمتون روز بد نبینه.....اینقدر شیطونی کردی اصلا اروم و قرار نداشتی و همکاری نمیکردی....فقط دور سالن اتلیه،در حال دویدن بودی.... بابا جون هادی هم دنبالت....بالاخره ب هر مصیبتی بود،چند تا عکس گرفتیم که یکیشو میذارم،وروجک من..... ...
نویسنده :
مامان سمیه
17:17