بازگشت دوباره ی من،به نی نی وبلاگ

سلام دختر گلم

تاریخ یادداشت 96/08/22
فاطمه ی نازنینم،الان تقریبا سه سال و ده ماهه هستی.چقدر بزرگ شدی...دیکه از حرف زدن و راه رفتن و غذا خوردن و اینجور غصه های مامان ها گذشتی.
الان یک داداش کوچولو هم داری.یک داداش شش ماهه.عرفان کوچولو
دختر نازم،تو داری کم کم خانومی برای خودت میشی.چ روزهایی و چ شب هایی رو با هم پشت سر گذاشتیم.
سخت و اسون
راستی از اول مهر،داری میری مهدکودک...
خدا رو شکر ک دوست داشتی و بهانه نگرفتی...
(بیشتر صبح ها ،خودم میبرمت)
بازم روزها سخت شده،این بار هم برای تو،هم برای من...کنار اومدن تو با عضو جدید خانواده و داستان هاش..
راستش دلم نمیخاد ک اذیت بشی یا فک کنی ک ما،اون رو بیشتر دوست داریم ولی انگار هنوز کوچیکی برای فهمیدن این مطلب....
امیدوارم روزهای خوب و شادی رو در کنار هم بگذرونیم...
اینو بدون ک خیلی دوستت دارم. جونمو برات میدم ،نازنینم


این جدیدترین عکست،عزیزم



اینم جدیدترین عکس عرفان